گام ها و راه های تغییر یا اصلاح برنامه ی درسی:
گفته شده است که : با تغییر نیازها و رجحان های دانش آموزان برنامه ریزان و رهبران آموزشی باید در محدوده ی زمانی منطقی ، تطبیق های لازم را در برنامه ی درسی انجام دهند .
از آنجا که فرصت در اختیار برای اصلاح برنامه های رسمی ، به طور معمول ، بسیار کم است و هزینه های زیادی را هم در بر دارد ، پیشنهاد قابل اعمال آن است که از نظر سوزا پیروی کنیم و برنامه های جدید را بر مبنای واحد های معلم – دانش آموز پرداخته تنظیم کنیم .
این روش هم مقرون به صرفه تر و کم هزینه تر است و هم می توان به طور دوره ای آن را تجدید نظر کرد.
راههای متعدد و گوناگونی برای اصلاح برنامه ی درسی وجود دارند.
روشی که سوزا پیشنهاد می کند و به عقیده ی او متناسب با رجحان های یادگیری دانش آموزان قرن بیست و یکم و در جهت تامین نیاز های آنان است ، بر مبنای سه راهبرد استوار است که از علم عصب شناختی برگرفته شده و عبارت اند از:
• حذف مطالب غیر لازم و زائد:
• « به دلایلی نامعلوم ، ما از قانون نانوشته ای در حرفه ی آموزشی خود پیروی می کنیم که طی تمام مدت تاریخ برنامه ریزی درسی ، ما را از حذف هر مطلبی منع کرده است.
• بنابر این اولین گام در تجدید نظر و اصلاح برنامه ی درسی این است که خود را از شر مطالب غیر لازم و زائد خلاص کنیم.»
• پیوند عناصر مرتبط با هم:
• پیوند دادن توسط حافظه ی فعال صورت می گیرد که یک مجموعه داده را به عنوان یک مورد واحد می پذیرد.
• هر اندازه شخص بتواند در یک زمینه اطلاعات بیشتری را به هم بپیوندد ، به همان اندازه در حل مسائل مجرب تر می شود.
در جریان تجدید نظر یا اصلاح برنامه ی درسی ، ویژگی های شاخص همه ی مفاهیم مورد یادگیر ی باید مشخص شود و هر کجا مفهومی معرفی می شود ، باید ویژگی های بارز و شاخص آن ها به صورت یک جزء غیر قابل تفکیک ارائه شود.
لزوم تغییر در برنامه های درسی:
ذهنیت و انتظارات دانش آموزان امروزی از درس و برنامه ی مدرسه ، متفاوت است.
انتظار این است که مدرسه های امروز از روش های چند حسی برای آموزش بهره گیرند و با استفاده و کمک فناوری روز ، فرایند یاددهی – یادگیری را پیش ببرند.
دانش آموزان امروز انتظار دارند در فرایند یاددهی – یادگیری به طور فعال مشارکت داشته باشند، عواطف و احساساتشان با موضوعات مورد یادگیری گره بخورد و خواسته ها و امیال و نیاز هایشان در تهیه و تدوین برنامه های درسی در نظر گرفته شود.
در حالی که شاهدیم ، حتی امروز در مدرسه ها و کلاس ها ی درسی شیوه های سخن رانی و استفاده از کلام ، ابزار اصلی یاددهی هستند و کمتر از وسائل دیداری و شنیداری و عملی برای آموزش و یادگیری استفاده می شود و دانش آموزان برای مدت زمان طولانی مجبور به نشستن پشت میز های بی روح هستند و حرکت آن ها منحصر به زمان تغییر کلاس درس و یا زمان استراحت میان دو کلاس است.
از آنجا که دانش آموزان در مدرسه های امروزی از آزادی یادگیری متناسب با دریافت های ذهنی مغز خویش و محیط برخوردار نیستند و با هیچ گونه نوآوری مواجه نمی شوند ، و ارتباطی میان مطالب مورد یادگیری نمی بینند و در بسیاری موارد ، حتی محتوای برنامه درسی را متناسب با نیاز های خود نمی پندارند ، مکرر این سوال را تکرار می کنند که چرا باید این مطالب را یاد بگیریم؟
نکته ی قابل توجه این است که این گونه از دانش آموزان به هیچ وجه با مشکل یادگیری مواجه نیستند ، بلکه به دلیل غیر منعطف بودن برنامه های مدرسه دچار بیزاری از یادگیری شده اند و برنامه های درسی رایج را مطابق با مغز ها و ذهن های تغییر یافته ی خویش نمی بینند.
درک این واقعیت بسیار مهم است که امروزه ، دوران بنشین ، ساکت باش ، حرف نزن و فقط گوش کن و مغزت را از شنیده ها پر کن ، گذشته است .
روش های یاددهی دیروزی برای دانش آموزان امروز کار ساز نیست.
تاثیرات محیطی ناشی از تغییرات سریع اجتماعی ، اقتصادی ، سیاسی ، فرهنگی و فناوری ، از زمان طفولیت بر شکل گیری شبکه های مغزی این دانش آموزان اثر گذاشته است و رجحان های حسی آن ها تحت تاثیر همان عوامل پدیدار شده اند.
به قول سوزا، « چرا به جای تاسف خوردن به این مغزهای جدید ، برنامه درسی و روش آموزشمان را به نحوی تغییر نمیدهیم تا خدماتما ن برای دانش آموزانمان معنا دار باشند؟».
« رهبران آموزشی ، برنامه ریزان درسی در موقعیت منحصر به فرد ی قرار دارند که می توانند چنان تطابق و سازگاری شایسته ای را در مدرسه ها و کلاس ها ی درس به وجود آورند که بتوانند این مغز های در حال تغییر را به آرامش و پرورش لازم برساند.»
از آنچه گفته شد ، می توان چنین نتیجه گرفت که هر قدر در باره ی مغزهای تازه ی امروز و نحوه ی یادگیری آن ها ، بر مبنای پژوهش های علمی ، فهم بهتر و بیشتری به دست آوریم، به همان اندازه باید در باره ی این که چه چیزی را آموزش می دهیم ، چگونه آ ن را آموزش می دهیم ، تجدید نظر کنیم .
برنامه های درسی امروز باید هماهنگ با تغییر مغز ها تغییر یابند تا بتوانند مدرسه ها را به صورت مکان هایی مهیج و پویا برای یادگیری سازگار با مغز دانش آموز امروزی مجهز سازند و دانش آموزان را به شرکت و حضور در آن به عنوان محل مناسب و سازگار با استعداد ، علاقه و گرایش های خود ترغیب کنند؛ محلی که با دنیای متعلق به دانش آموز امروزی هم خوانی و هم نوایی داشته باشد .
بدون شک ، برنامه ی درسی و سازمان دهی آن مهم ترین عامل در ایجاد این تغییر است.
برترى یا رجحان نیمکره ای :
نتایج پژوهشهاى بیشمار در علم عصب شناسى و مطالعات مغزى نشان داده است که بیشتر مردم یک نیمکره ى غالب برتر دارند.
این برترى یا رجحان نیمکره اى، به یقین بر توانایی ها، سبک یادگیرى، روشهاى برخورد با قضایا، و در شخصیت افراد تأثیر می گذارد.
حدود برترى یا رجحان نیمکره اى، از حالت خنثی (بدون برترى) تا حالتى متمایل کامل به راست یا متمایل کامل به چپ، دیده شده است.
افرادى که نیمکره ى چپ غالب دارند، بیشتر منطقى و تحلیلگر، سخنور و در حل مسائل ریاضى، متوالى و زنجیره اى، توانمندند.
آنهایى که نیمکره ى راست غالب دارند، در نقاشى و طراحى، تولید و ابداع، تفکرات خوبى دارند و در عین حال که در ریاضیات، درک روابط فضایى و امور انتزاعى توانمند هستند، با چشم و نگاه بیشتر و راحتتر از سخن و کلام با جهان و محیط بیرونى تعامل برقرار می کنند.
برترى یک نیمکره در فرد، به معناى استفاده نکردن از نیمکره دیگر نیست.
بلکه براى انجام کارهاى ساده، افراد از نیمکره اى استفاده می کنند که آن کار را راحتتر انجام می دهد.
اما هنگام انجام تکالیف پیچیده، نیمکره ى غالب رهبرى کار را برعهده می گیرد.
در عین حال که نیمکره ى دیگر نیز به نوعى کمک و درگیر است.
برخوردارى از برترى در یک نیمکره، به معناى نگاه متفاوت به جهان و محیط و محرکهاى آن و در نتیجه تعامل متفاوت با محیط و محرکهاى آن است.
بنابراین چه دانش آموزان، چه معلمان، چه رهبران آموزشى و چه برنامه ریزان درسى، چنانچه از برترى نیمکره اى برخوردار باشند، یعنى نتایج آزمونهاى خاص برترىسنجى نیمکره اى آنها نشانگر برترى آنها در یکى از نیمکره ها باشد، نشانه ى آن است که ویژگی هاى منتسب به کارکردهاى نیمکره ى برتر، ویژگیهای ذهنى آنهاست و بر همه ی عملکردهاى مغزى آنها اثر می گذارد.
افراد داراى برترى یا رجحان نیمکره اى راست، با برخوردارى از ماده ى سفید بیشتر در سلولهاى عصبى نیمکره ى راست خود و نیز با توانایى بهره گیرى از تعاملات دوربردتر از نظر پردازش اطلاعات، گستره ى دید وسیعترى خواهند داشت و به تبع آن، تصویرسازى ذهنى در آنها قوى و مفهوم سازى آسان و گرایشهایى چون کنجکاوى، جستجوگرى، علاقه به کشف راه های ابتکارى، ریسک پذیرى و قبول خطر، برونگرایى و ارجحیت براى مشارکت در انجام کارها، شادى، نشاط و سرزندگى غالب است.
آیا تخصصى شدن کار نیمکره ها به معناى انحصارى بودن کار آنهاست؟
پاسخ به سؤال بالا، به طور قطع آرى نیست.
هر نیمکره داراى مجموعه اى از کارکردهاى تفکر و پردازش اطلاعات متعلق به خود است، اما این کارکردها همیشه منحصر به آن نیمکره نیست.
براى انجام دادن بعضى کارهاى ساده، در هر یک از دو نیمکره، امکان انجام کار وجود دارد.
اما در موارد انجام کارهاى پیچیده نیز، پردازشهاى جداگانه در هر یک از دو نیمکره، با نیمکره ى مقابل مبادله می شود.
همیشه میان هدفهاى دو نیمکره هماهنگى وجود دارد و در اغلب موارد، دو نیمکره کار یکدیگر را کامل میکنند.
بدین ترتیب، فرد از پیوند دادن پردازشهاى دو نیمکره، به درک عمیقترى از موقعیت پردازش شده دست مى یابد.
به علاوه، قشر جلویی پیشانى مثل یک رهبر ارکستر، درون دادهاى ممتاز هر یک از مناطق مغز از جمله دو نیمکره را درون یک کل جامع و قابل فهم به هم مى آمیزد.
تعبیرها و تفسیرهاى حاصل، در نهایت، شخصیت، منش، روش، خلاقیت و انگیزش فرد را تعریف می کنند.
قشر جلویى پیشانى، براى انجام دادن این کار دروندادهاى شخصى را با دروندادهاى جهان بیرونى پیوند می زند و با تحلیل قضایا و ترکیب و تفسیر اطلاعات نهایى، شخص را براى اقدامات بعدى آماده و هدایت می کند.
نیمکره ى راست:
o نیمکره ى راست مغز، نیمکره ى اعمال شهودى است، یعنى اطلاعات را بیشتر از طریق تصویر، طرحها، الگوها و ابزارهایى غیر از ابزارهاى کلامى مثل نوشته ها گردآورى میکند.
o این نیمکره، زبان را با توجه به بافت و محتواى آن یعنى بیان، به وسیله ى حرکات بدن، حالت قیافه، محتواى هیجانى و احساسى و تنُ و آهنگ صدا تفسیر میکند نه فقط از راه معانى لغوى آن.
o به علاوه در ادراک فضایى مهارت دارد.
o مسائل و موارد مرتبط با ادراک فضایى، همه در این نیمکره شکل میگیرند.
o تشخیص مکانها، صورتها و اشیا نیز توسط همین نیمکره انجام میشود.
o محل بروز ابتکارات و خلاقیتها نیز در همین نیمکره است.
o تمام عملیات ارتباطى توسط این نیمکره برقرار می شوند.
مؤلفه های آموزش سازگا ر با عملکرد مغز
ساختار و کارکردهای دو نیم کره ی مخ و ارتباط آن ها با یادگیری
پردازش اطلاعات درنیم کره هاى راست و چپ مغز
نیمکره ى چپ :
§ نیمکره ى چپ مغز مسئول انجام دادن کارها و اعمال منطقى است؛
§ محل انجام اعمال تحلیلى و ارزیابى مطالب به نحو عقلایى.
§ حوزه ى تکلم توسط همین نیمکره ى چپ اداره می شود.
§ در این نیمکره است که معناى لغوى کلمات درک میشود، زمان توالى آنها تشخیص داده می شود و کلمات،حروف و اعدادى که به صورت کلمه نوشته میشوند، شناسایى می شوند.
§ مطالب و موضوعات متوالى و زنجیره اى، توسط همین نیمکره آموخته و ساخته و پرداخته می شوند.
§ این نیمکره همچنین محل انجام دادن عملیات ریاضى، عملیات مبتنى بر استدلال، به علاوه عملیات معمولى و تکرارى است.